سیاست شهرسازی و موجودیت شهرهای ما
دکتر سیدباقر آیتاللهزاده شیرازی
سرمقالۀ مجلۀ اثر، دورۀ ۱، شمارههای ۲ـ۳ـ۴
شهریور ۱۳۵۹
برداشتی که بهخصوص در بیست سال اخیر از مفهوم شهرسازی در ایران تعمیم داده شد بیشتر به مفهوم گسترش ابعاد شهرها بر روی زمینهای احتکار شده و بکر بود و در این تعریف شخصیت و موجودیت زندۀ شهرها بهندرت مدنظر بود. در قریب بهاتفاق طرحهای جامع آنچه که از شهر موجود بود بخشی از عرصۀ بیابانی تلقی شد که بر روی آن باید طرحی از پیش فکر شده پیاده شود. در مجموع آنچه که جان طرحها را تشکیل میداد پیاده شدن شبکۀ رفتوآمدی بود که این سوی شهر را به آن سوی آن بهطریقی مرتبط سازد که جوابگوی صادقی باشد به نقطه نظرهای اقتصاد نامحدود مصرف و وابسته که در آن زمین و ماشین ارزشهای تعیینکننده و اساسی را میساخت و ارزشهای انسانی مسائل فراموششده و معلق بود.
شهرسازی تاجرمآبانهای که با نظرات سیاسی اقتصادی روز جور بود. گسترش شهرهای ما را در دفاتر معاملات ملکی به هر سو که منافع محتکرین زمین ارائه میکرد، جهت میداد.
بستهبندی زمینها و فروش هرچه سریعتر آن با درآمدی بیشتر همراه با سیاهبازیهای لازم بدون در نظر گرفتن ضرورتهای شهری و نیازهای انسانی آن مسئلهای بود که از اهمیت اساسی برخوردار بود.
آغاز سرمایهداری و اقتصاد مصرف در کشور ما مصادف با شکستن حصار شهرها و سپس هدفگیری در جهت فروریختن مواضع اقتصادی، اجتماعی، مذهبی، و فرهنگی سنتی شهرها و متلاشی کردن موجودیت آن و کوشش به درهمکوبیدن تمام ابعاد شخصیت آن بوده است. سرمایهداری بهخصوص شکل مصرفی و وابستۀ آن در رابطه با شهرها که از آغاز خصیصۀ ضد تاریخی داشته، بهتدریج که نیرو میگیرد قدرت تخریبی آن افزون میشود.
تاریخ شهرسازی ما در نیم قرن اخیر مصداق این مدعی است. اوجگیری تخریب در شهرهای ما مصادف با بالا گرفتن نیروهای اقتصاد سرمایهداری وابسته در کشور است.
سرمایهداری برای رهائی یافتن از قید و بندهای شهر سنتی و رسیدن به علائق مورد نظر خود در رابطه با سازههای فرهنگی کالبدی شهرهای موجود دو روش مشخص را در پیش گرفته است: یا فرار از سازههای موجود شهری و فراهمآوردن میدان عمل منافع در خارج از محدودۀ آن و یا سعی بر تخریب سازههای موجود و جایگزین کردن آن با آنچه که مدنظر خود دارد در جهت تأمین منافع بیشتر) با ایجاد تراکمهای بالاتر ـ تغییر نحوۀ استفاده از زمین از شکل مسکونی به تجاری و غیره). از این رو تخریب محلات شهری تحت عنوان نوسازی محلات نمونۀ بارز سیاست شهری اقتصاد نوین سرمایهدار وابسته و غیروابسته در جهان بوده است.
نمونههای زندۀ اتخاذ کلیۀ اینگونه روشها در شهرهای ما از آغاز عصر سرمایهداری متداول بوده است.
اگر رفتار خشونتبار سیستم با بافتهای موجود شهری از طریق تخریب نتواند بهعلت مقاومتهای سازههای اجتماعی فرهنگی درونی اعمال شود روش و شیوههای متداول دیگری بهکار گرفته میشود که تأثیر آن فاجعهآمیزتر از تخریب کالبدی است: و آن محروم ساختن بافت از کلیۀ نیازهای روز و سلب تدریجی مزیتهای اجتماعی ـ رفاهی آن تا به آن حد که محلات فاقد تمام دلائل لازم برای زندگی در آن گشته و علت وجودی خود را از دست بدهد.
گرچه تخریبهای عمده و وسیع شهری در شهرهای ایران بهعلت ضعیف بودن قدرت سیستم و مقاومتهای درونی سازهها بهنحو وسیع ممکن نگردید و مثالهائی نظیر تخریب محلات قدیمی شهر مشهد (که بهدلائل بهظاهر مذهبی و در باطن سیاسی) انجام گرفت بهندرت صورت گرفته است و پروژههای نوسازی محلات (نظیر محلۀ عودلاجان تهران( صرفاً درحد پروژه باقی ماند ولی روش محبوس کردن و محروم کردن محلات متداولترین روشی بود، بهخصوص در دوران بعد از جنگ بینالمللی دوم، که با لجاجت هر چه تمامتر دربارۀ کلیۀ شهرهای ایران متداول گردید. تا بدانجا که بیشتر محلات پس از تحمل نیم قرن محرومیت و عدم انطباق با شرایط زیستی روز بهتدریج بهصورتی است که امروز با آن مواجه هستیم و بهاعتقاد ما بزرگترین مشکل و مسئلۀ شهرسازی ایران بعد از انقلاب را تشکیل میدهد.
در حال حاضر میلیونها واحد مسکونی و محلات شهرهای ما در شرائط اسفانگیزی بهسر میبرند. و از آنجاکه غالباً اینگونه مناطق مسکونی را هستههای تاریخی شهرها تشکیل میدهند بافت تاریخی در اذهان مردم مترادف با فضاهائی از شهرها شده است که آکنده از پریشانی و فقر و ادبار است که خود در اذهان عمومی فاجعۀ بزرگتری را آفریده و آن تنفری است نسبت به هر آنچه که بافت تاریخی نام دارد و بالنتيجه تاریخ خودی است! بخش اعظم گسترش شهرهای ما در نیم قرن اخیر وخارج از حوزۀ هستههای قدیمی شهر بهتدریج دارند به همان بیماری محرومیت دچار میشوند و در شهرهای بزرگی نظیر تهران مسئلۀ حاشیهنشینی (پدیدۀ تاریخ معاصر) مسئلهآفرینتر از سایر قسمتهای دیگر است.
واقعیت امر این است که ایران بعد از انقلاب باید موضع خود را در برابر بحران شهرنشینی کشور مشخص سازد و حداقل توقع این است که روشهای مطرود گذشتۀ نیم قرن اخیر که هنوز هم ادامه دارد به کنار گذاشته شود.
بهاعتقاد ما بهدلائل فرهنگی ـ اجتماعی ـ اقتصادی بیشماری که ذکر آن در این مختصر نمیگنجد سیاست شهرسازی ما پیش از آنکه در جهت گسترش و تخریب و نوسازی شهرها باشد باید دقیقاً در خط ساماندهی و بهسازی آن حرکت داده شود. و این حرکت مداوم بهعلت طبیعت زنده و پویای شهرها نمیتواند و نباید منحصر به بخشی محدود از گسترۀ شهرها باشد بلکه تمامیت آن است که مستمراً باید مطرح باشد.
در همین جهت و بهمنظور رویاروئی با مسئله و لمس واقعیتهای عینی آن با تفاهمی که با شهرداری تهران بهعمل آمد دو بخش از شهر تهران: اولی منطقۀ بازار و دیگری محلۀ عودلاجان بهطور نمونه انتخاب گردید، تا چگونگی اجرای سیاست ساماندهی و بهسازی شهری در آن محک زده شود که خلاصۀ نتایج آن طی دو مقاله در همین شماره عرضه میگردد.
گرچه بررسیهای انجام یافته و نتایج حاصله از آن بهخاطر جامعالاطراف نبودن آن ممکن است مورد ایراد موشکافانۀ صاحبنظران باشد ولی امید است با توجه با امکانات مختصر و فرصت کمی که در اختیار بود بهعنوان آغاز حرکتی به سوی سیاست منطقی شهرسازی در کشور ما مورد عنایت مسئولان قرار گیرد.